امام رضا در رباط سعد
ابواحمد عبدالرحمان معروف به صفوان گوید: کاروانی از خراسان به طرف کرمان حرکت کرد، در بین راه دزدان راه را بر آنها بستند، از میان کاروانیان مردی را به گمان اینکه پول زیادی دارد گرفتند و او را مقید ساخته با خود بردند.
این مرد مدتی در دست آن دزدان گرفتار بود و مورد شکنجه و آزار قرار میگرفت.
راهزنان او را از این جهت اذیت میکردند تا وی محل پولهای خود را ابراز کند و بدین وسیله جان خود را از دست آنان نجات دهد.
دزدان او را در برف حبس کرده و آزارش میدادند، یکی از زنان راهزنها بر این مرد ترحم کرد و او را آزاد ساخت، این مرد از آن ناحیه فرار کرد، در اثر زجر و شکنجه لبها و زبانش فاسد شده و از بین رفته بود، و قدرتش را از دست داده و توانائی نداشت سخن بگوید.
شخص مزبور از کرمان به خراسان مراجعه کرد و شنید حضرت رضا (ع) در
[صفحه 90]
نیشابور میباشد، این مرد در خواب دید که مردی به وی میگوید: فرزند رسول خدا اینک در خراسان است، و از وی چارهی درد خود را بخواه، شاید وی داروئی به تو دهد و از این رنج رهائی پیدا کنی.
وی از خواب بیدار شد و فورا خود را به نیشابور رسانید.
هنگام ورود به نیشابور به او گفتند حضرت رضا (ع) از نیشابور بیرون شد، و اینک در رباط سعد است وی از نیشابور خود را به رباط سعد رسانید و خدمت امام رضا (ع) رسید و جریان کار را برای آن جناب شرح داد، و در ضمن از امام (ع) شفاء درد خود را طلب کرد.
حضرت رضا (ع) دستوراتی به او دادند و او عمل کرد و از آن مرض مزمن نجات یافت. [10].
برچسب : نویسنده : بازدید : 172